

پزشک که باشی شاید در رویای بچهها غول سفیدپوشی هستی که مدام میخواهی آمپولشان بزنی و به خیال بزرگترها جلادی که پولت را از گوشت و خونشان در میآوری.
پزشک که باشی شاید هرمریضی که از مطبت بیرون میرود فکرش این است که تو چطور با منشیات هر وکر راه میاندازی و روزی با دیدن هفتاد هشتاد مریض، پول بیزبانی است که پارو میکنی.
پزشک که باشی شاید خیلیها ندانند که تو چقدر گاهی دلت تنگ میشود برای دیدن یک فیلم، برای خواندن یک کتاب، برای خوردن یک آبگوشت کنار خانواده در یک پیکنیک سادهی چند ساعته.
پزشک که باشی شاید کسی نــدانـد که تو چــقدر خنـدیـدی با خندههای بیمارت و چـقـدر اشک ریخـتی با اشـکهایـش. شاید کسی نداند که چه شبها از فرط خواب و خـستـگی تلوتلو خـوردی در راهروهای بیمارستان و چقدر چـرتزدی روی مـیز ایـستـگاه پرستاری.
پزشک که باشی شاید خیلیها، خیلی چیزها را ندانند. اما تو میدانی که باید به لباس سفید مقدست عشق بورزی و دوستش داشته باشی...
روز پزشک مبارک